
سایت رسمی فدراسیون فوتبال؛ احسان محمدی - از دیشب که تیم ملی زنان ایران در یک بازی دراماتیک به مرحله نهایی جام ملتها صعود کرد بیش از نمایش پرشور بازیکنان و شادی دلنشینشان با پرچم ایران، چهره سرمربی تیم مرضیه جعفری پیش چشمم میآید. زنی که شمایل واقعی رنج و گنج است!
او دختری است که در زلزله بم بسیاری از دوستان و عزیزان و همبازیهایش را از دست داد، مادری است که پسر نوجوانش را به دلیل عارضه قلبی از دست داد و خواهری است که هنوز قلبش از غمِ فقدان پسر جریجهدار بود که برادر جوانش را هم از دست داد. اگر فکر می کنید روزگار به همین کفایت کرد هنوز خبر ندارید که گلیم بخت این زن را انگار با تار و پود رنج بافته بودند که هر بار در فوتبال جامی به دست میآورد هنوز لبخند روی لبش شکل نگرفته بود سوگی از راه میرسید و آخرین آن هم از دست دادن ملیکا بود، دختر ملیپوشی که در سانحه رانندگی زمین را به مقصد آسمان ترک کرد!
این همه غم برای در هم شکستن کوه هم کافیست چه رسد به دختر لاغر اندام کرمانی. اما او نماد کسانی است که «غم بزرگ را به کار بزرگ» تبدیل میکنند.
او برای ادامه ندادن، اندازه کافی بهانه داشت، برای دست شستن از گلاویز شدن با زندگی که زورش حسابی زیاد است. برای سپر انداختن، برای بالا بردن دستها به نشانه تسلیم. داس فلک برای درو کردن، یاس همیشه تیز است اما مرضیه جعفری فراتر از یک مربی ورزشی به نمادی برای تسلیم نشدن تبدیل شده است و هر کس گوشهای از قصه زندگیاش - تازه آن چیزی که عیان شده- را بداند مقابلش به نشان احترام سر تسلیم فرود میآورد.
وقتی تیم ملی زنان ایران مقابل اردن قرار گرفت انگار همه آنها که قصهی پرغصهی زندگی خانم سرمربی را میدانستند کنار او ایستادند، دل به دلش گره زدند برای مچ انداختن با تلخیهای روزگار و معجزه شکل گرفت. ایران 2-1 اردن را در خانه شکست داد و در روزهای غمآلود این سرزمین جشنی بر پا شد، زهرا قنبری هم که «دی جی» تیم شده بود چه ترانهای را هنگام بازگشت تیم صعود کرده به هتل انتخاب کرد: «ایران! فدای اشک و خندهی تو ...»
این نوشتار در انکار تلاش و سختکوشی سایر اعضای کادر فنی یا مربیان ادوار تیم ملی زنان نیست، قدردان زحمات آنها و همه بازیکنانی هستیم که در همه این سالها راه دشوار فوتبال زنان را هموار کردند و حتماً در این صعود سهم دارند، اینجا مینویسیم که اگر یک روز دیگر غم برای حمله به این سرزمین لشکر جمع کرد یادمان بیاید که زنان و دخترانی مثل مرضیه جعفری هستند که حتی با قلب شکسته و بُغضی همیشگی سر تسلیم ندارند، آنها میجنگند و راهی میسازند تا ایران را از میان هزار مهلکه به سلامت گذر دهند و به جایی برسانند که شایستهاش است.
این صعود و پیروزی گرچه چون عسل شیرین است اما برای دختران ایران زمین آغاز راه به شمار میرود، آنها رویاهای بزرگی در سر دارند، رویایی که سرانجامش یک روز با لبخند و پرغرور با هم بخوانیم: ایران! اگر دلِ تو را شکستند؛ تو را به بندِ کینه بستند/ چه عاشقانِ بی نشانی؛ که پای دردِ تو، نشستند/ که پای دردِ تو، نشستند ...»